...

ساخت وبلاگ

امکانات وب

\\\"\\\"

-->-->-->


-->-->-->
\\\"\\\"

\\\"☻...جـــ

\\\"دلشکسته\\\"

\\\"دلشکسته\\\"

\\\' dir=\\\"ltr\\\" >

-->-->-->
-->-->-->-->-->-->-->-->-->

-->-->-->\\\"\\\"

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالري

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالري

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالري

-->-->-->\\\"گالري

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->\\\"گالری

-->-->-->-->-->-->

-->-->-->-->-->-->-->-->-->\\\"این-->-->-->

33daef61ea87 اگه تو هم دلت گرفته بیا(از دستش ندید!)+عکس

 

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور

کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای

لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم

دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو

سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی

بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت

میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه

 برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم

رو پاک نکنم و توش بنویسم …

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد ...

♥♥ دلــشکـسـتـــــــه ♥♥...
ما را در سایت ♥♥ دلــشکـسـتـــــــه ♥♥ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علی delsheka3teh بازدید : 337 تاريخ : چهارشنبه 31 ارديبهشت 1393 ساعت: 14:38

نويسندگان

نظر سنجی

آیا از این وب راضی هستید ؟

خبرنامه